با افزایش سن، حتی فراموشیهای کوچک و معمولی، افردا را دچار دلهره و ترس از اینکه دارند به آلزایمر مبتلا میشوند میکند . همچنین از آنجا که در سطح جهانی با سالمندی و طول عمر بیشتر مواجه هستیم این ترس با شیب بالایی رو به گسترش است ؛ ترس از اینکه فراموشیها شدت پیدا کند و کم کم نتوانیم نامها را به یاد آوریم، مسیرها را بیابیم و به تدریج به آدمی تبدیل شویم که یک زندگی گیاهی دارد . ترس از سربار و به عزیزان و اطرافیان وابسته شدن و آنها را به زحمت انداختن نیز به مجموعه این ترسها دامن میزند.
از تنهايي وحشت داشت. از دوران بچگي تا همين الان، هميشه از اين كه تنها بماند ميترسيد. براي انجام هر كاري، رفتن به هر جايي، و حتي فكر كردن به چيزي دنبال يك حامي و پشتيبان ميگشت. مدام بايد كسي بهش برنامه ميداد كه چه بكند و چه نكند. هرگز از فرصتهايي كه به دست ميآمد تا خودي نشان دهد استفاده نميكرد.
هيچ وقت به خودش جرات خطر كردن و يا حتي ريسكهاي جزيي را هم نميداد، چون ميترسيد سرزنش شود. يا شايد هم از اينكه متوجه ضرر و زياني بشود: "نكند بخورم زمين! اگر در اين امتحان مردود شوم چه ميشود؟ اگر در اين معامله ضرر كنم چه؟ اگر ..." و خلاصه به خاطر وحشتي كه داشت درس خواندن را رها كرد كه اصلا امتحان ندهد، كار و تجارت نكرد كه در داد و ستد شكست نخورد و قدم از قدم برنداشت كه مبادا زمين بخورد! هر جا كه ديگران گفتند رفت، هر چه كه دادند خورد، هر جا كه گفتند خوابيد، هر چه كه گفتند گوش كرد و هر كار كه گفتند انجام داد!
خدا یا تو خود خوب می دانی که همه اعضا و جوارح من با مهر تو آمیخته است. از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت تو را در چشم دلم احساس کردم. و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان را در گوشم جاری شد به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم عشق تو شد. و اما نمی دانم چه شد که الان این دل به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟ خدا یا اگر عاشقم می کنی تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم و عشق نا متجانس دنیوی را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را هک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم. خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی، در همه حال وجود بی مقدارم را در حمایت خود قرار دادی. و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی به سر می بردم تنها فانوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی هایم بودی. خدایا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید زندگی را سپری کنم. خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پاهایم بگسل ؛ چرا که مشتاق حرکت به سوی تو شدم.
مدتي بود كه احساس ميكردم تو را گم كردهام. در كنارم نيستي، تنهاي تنهايم. براي يافتن تو به هر سو روانه شدم.به اوج آسمانها پرواز كردم، همراه با كبوتران و سينهسرخان، تمام آسمان را گشتم...
یکی از آسیب های مهم شبکه های اجتماعی راحت شدن روابط نامحرمان با هم هست.
ظاهرا شبکه های اجتماعی صرفا ارتباط نوشتاری هست اما خیلی وقتا این ارتباط ها با رهاشدن هوای نفس میتونه باعث نابودی خانواده ها بشه.